- ۱۱ نظر
- ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۴۶
یه زندگى عادى دارم این روزا..
انقده خوب و آرومه..
هر روز صبح پا میشم از خواب، صبحونه میخورم، بدون ذره اى فکر بارونى صورتیمو میپوشم، یه کرم میزنم و میدوم میرم دانشگاه
توى راه به همه سلام میکنم، سرم تو گوشیم نیست... خوشحالم و میخندم!
بزرگ ترین دغدغم این روزا اینه که بعد کلاس بمونم کتاب خونه ى دانشگاه درس بخونم یا برم رو تخت نرمم دراز بکشم و درس بخونم؟ که اول نمونه بخونم یا جامعه یا تمریناى اصولو حل کنم؟
هر روز زنگ میزنم و صداى مامانمو میشنوم!
با هم اتاقیام میرم خرید..
آدم بعضى وقتا باید واسه خودش زندگى کنه!
بدون دغدغه ى آدما، که کى چى فکر میکنه و چیکار کنم که فلان مشکل که به واسطه ى فلان اتفاق افتاده حل بشه؟
بدون نگرانى فقط زندگى کنه، تو بارون بدوه و از آفتاب لذت ببره...
بدون این که هى بخواد برنامه ریزى کنه.. که فلان روز فلان ساعت باید این کارو بکنم و این جا برم که به همه ى برنامه هام برسم..
یه وقتایى لازمه مرکز زندگیت، فقط و فقط خودت باشى.. :)
دور از دنیاى مجازى، دور از مشکلاى هر روز زندگى...
+با همین فرمون پیش برم احتمالا به یکى از آرزو هام میرسم! خاموش کردن گوشى و دور بودن از تکنولوژى واسه یه مدت.. :دى
++خسته شده بودم از بدو بدو هاى هر روز..