من...

یکى از اعضاى آدم هاى متفاوت از آدم هاى متفاوت... فقط همین...

من...

یکى از اعضاى آدم هاى متفاوت از آدم هاى متفاوت... فقط همین...

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

بعد با هیشکیم نتونى حرف بزنى!
خسته شده باشى از غر غراشون! از قضاوتاشون! از امر و نهیاشون!
لال مونى بگیرى اصن!
دق نمیکنى خدایى؟

نشستیم تخمه میشکنیم و چرت و پرت میگیم و بلند بلند میخندیم...

میگم ینى ١٠٠٠ کیلومترم نمیتونه مانع خل بازى من و تو بشه!

میگم برو به کارات برس دیگه! میگه باشه خدافز...

هر دومون زل میزنیم تو صورت هم و به تخمه شکستن ادامه میدیم! 

میگم چرا قطع نمیکنى خو؟ 

با عشوه میگه میگه اول تو قطع کننننننننن...

بهش میگم اگه پسر بودى باهات ازدواج میکردم!

 میگه خیلیا دوست دارن با من ازدواج کنن! برو ته صف!

من عاااااشق مامانمم! :ایکس

+زود بیا...


یه جور عجیبیه که نمیتونم چیزى بنویسم..

نه مینویسم و نه حتى حرف میزنم

یه جور عجیبى لال شدم...

یه جور قوى اى به پرایویسى زندگى و فکرم معتقد شدم..

یاد گرفتم وقتى میشم خود خود کیانا، همه چیز خود به خود خوب میشه...!

این اردیبهشت انگار حال همه رو خوب میکنه...

تو هواش گرده ى شادى بخش داره انگار...

+دل خون، شاد و خندون... 

++لالاى لالاى