من...

یکى از اعضاى آدم هاى متفاوت از آدم هاى متفاوت... فقط همین...

من...

یکى از اعضاى آدم هاى متفاوت از آدم هاى متفاوت... فقط همین...

۱۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

خدایا کمکم کن...
این مرحله از زندگى واقعا سخته!
خیلى سخت...
کمکم کن که بتونم محکم و قوى بمونم

+حول حالنا و احوالنا...
++قاعدتا نباید زندگى انقدر جدى میشد...
+++حالم خوبه! خیلى هم خوبه... مطمئنم خدا داره بهترین اتفاقا رو برام گلچین میکنه! :)

بسیار گیجم..

نمیدونم دارم چیکار میکنم..

توى مغزم پر از علامتاى مختلفه 

?!£€¥•*^%#{][*X$&@"

ثابت کردم که با اراده و قویم!

ولى نمیدونم چى درسته چى غلط...

هر چند کار خانه بیشتر بر عهده ى خانم هاست، اما خانه تکانى...
رادیو همین الان :|
+خانه دارى یکى از شغل هاى مورد علاقه ى منه! ولى زشته وقتى خانوم ها الان دارن پا به پاى آقایون کار بیرون انجام میدن کار خانه رو هم بر عهده ى خانم ها بدونیم و تو رادیومون اعلام کنیم!
چند تا جون داریم مگه؟ 
میتونم دوباره زیر بارون قدم بزنم و خیال پردازى کنم...
مث همون کیاناى ١٨ ساله... سر مست و بى قرار...
زمستون لعنتى کم کم داره رخت میبنده و جاشو میده به بهار...
عطر شکوفه ها از همین الان پیچیده تو کوچه ها ❤️
+حالم خوبه، ولى بى صبرانه منتظر اردیبهشتم و گرده ى شادى بخشش...
نمیشه بزنى زیر گوش کسى و انتظار داشته باشى تو صورتت لبخند بزنه..
زندگى میتونه خیلى قشنگ تر از اون چیزى باشه که به نظر میرسه اگه اراده داشته باشى..
واسه اولین بار تو زندگیم از کوره در رفتم
دارم با ابعاد جدیدى از ژنیک آشنا میشم..

تاکسى پارک وى گرفتم

به این برکت رفت تا دانشگاهمون از اونجا دور زد رفت پارک وى

این اقاهه صبحا کجاست چرا نمیاد منو ببره؟ :)))

میخواستم پیاده شم یه لحظه! 

پشت دنج ترین میز کتاب خونه نشستم
دیدن برف از پشت پنجره هاى نیمه باز کتاب خونه حس نوستالژى فوق العاده اى رو القا میکنه...
با خودم فکر میکنم که ایده ى ساختن کتاب خونه تو این ارتفاع واقعا ایده ى محشرى بوده
و ایده ى ساختن دانشگاه تو این منطقه از اونم محشر تر :)
با وجود همه ى اتفاقاتى که افتاده هنوز دنیا قشنگیاشو داره
چشمم خیره میشه به مدل میانگین متحرک جمع بسته ى اتورگرسیو فصلى
میدونم باید سخت ترین فصل سرى زمانى رو شروع کنم ولى حتى اینم نمیتونه یه ذره از حس خوبى که دارمو کم کنه
شاید این همه سر زندگى اثرات ٢٢ سالگیه!
من از بچگى عاشق عدد ٢٢ بودم
٢٢ واقعا عدد قشنگ و دوست داشتنى ایه :)
گفته بودم زندگى عجیبه نه؟
گفته بودم دلم میخواد بلند بلند بخندم از ته دل؟
دوستاى قدیمى باعث میشن بلند بلند بخندى از ته دل :)
+آقا ورزشکاره باحال بود! ولى آقا معتاده اردرن جنتلمن تر بود :{

ریمیکس اهنگاى این تاکسیه عااااالیه عاااالى!
حیف که خیلى هیزه و داره با چشاش منو میخوره!
وگرنه قابلیت اینو. اشت که بشه بهترین راننده تاکسى تهران! :)))
با اون ماشین گلى رنگ قدیمیش 🌹😂
+سر زنگ هندسه، میگم این درسا بسه، کاش کى این زنگ بخوره دل به دا دار برسه!
++افتادم تو دام عاشقى، نفهمیدم نفهمیدم... :)))
+++موقع گشت و گذازه موقع دیدن یاره انگار انگار که بهاره اخه عاشق شده این دل و داد میزنه! دوباره عشق! :)))
++++زن ایرونى تکه! خوشگل و بانمکه! زن ایرونى تکه والا یه گوله نمکه!
دلم یه آرامش مطلق میخواد...
هیچ دلشوره اى، هیچ نگرانى اى نباشه
و فقط بلند بلند بخندم و متوقف نشه...