پرسیدم اهل کجایى؟
یه مکث تلخ کرد و گفت: عراقیم، ولى تو رو خدا ازم ناراحت نشو!
یه چیزى قلبمو فشار داد... بدجوریم فشار داد...
چرا باید به خاطر این که عراقیه ازش ناراحت بشم؟ دانشگاه جاى این لوس بازیاس مگه؟
دفعه ى دوم که دیدمش عجله داشتم، بهش گفتم امروز نمیتونم بمونم که با هم درس بخونیم..
غمو توى چشماش میدیدم! ینى فک میکنه من هم یک نژاد پرستم که به خاطر جنگى که ٣٠ سال پیش بین کشورامون بوده نمیخوام باهاش حرف بزنم؟
حتى از فکرشم چندشم میشه...