تو ماه ی و من... ماهی این برکه ی کاشی...
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی...
آه از نفس پاک تو و صبح نشابور..
از چشم تو و... چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی..
پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی...
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
اندوه بزرگیست چه باشی چه نباشی...
ای باد سبکسار.. ای باد سبکسار...
مرا بگذر و بگذار...
هش دار که آرامش ما را... نخراشی...
+دلم واسه کوچه باغ هاش تنگ شده... :)
++وسط اون عکس فقط یه دختر خوشحال کم داره که بدوه این طرف و اون طرف...
- ۸ نظر
- ۲۳ مهر ۹۳ ، ۱۸:۴۰