ناامیدی منتظر کارت دعوت نمیمونه
از لابهلای اشکات راهشو پیدا میکنه و سر میخوره وسط زندگیت
میپیچه لای فکرات، بین نوشتههات، توی حرفات، وسط کابوسات...
میریزه تو نگاهت و کل قلبتو پر میکنه
وسط این همه اما، ۴ تا چیز هستن که جلوش وا میستن
که نمیزارن افسردگی و ناامیدی پیروز این جنگ بشن
حضور مامان کنارم، لبخندای گرمش...
صدای مهربون ملیکا، محبت کردناش از پشت تلفن...
دوستام.
و تو...
لجباز شدم، میدونم!
بزار رو حساب آشفتگی این روزام...
+میذاری همهی عروسکاتو واسهی ما :'
++این آهنگو بابا میزاشت واسم وقتی بچه بودم، منو یاد بابا میندازه.