برگرفته شده از وبلاگ منا
خیــــــــــــــلی خوش گذشت بهم امروز ... خیـــــــــــلی ... !
کله برنامه چیز هیجان انگیز خوبی بود ... :]
خیلی دوستون دارم بچه ها ... ! 3>
// We're Awesome ... ! :{
// با عرض پوزش عکسی که توش هم کیانا دو تا پا داشته باشه هم چهارتاییمون گرد وایساده باشیم نداشتم :)))
// اینم عکس سفرمونه ... :> با تشکر از کیانا واسه خوراکی های خوشمزش ... :]
// I really love you guys ... <3 \:D/ best Yalda ever !
بلاک نشدم!
ولی هنوز احتمال داره با پستی با مضمون: سر ظهر منو از خواب بیدار نکنین واسه پرسیدن تکالیف دانشگاهیتون :| مواجه شم!
:)))
در خیالات خودم
در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه،
از خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم،
خستگی در میکنی
چای می ریزم برایت،
توی فنجانی که نیست
باز میخندی و میپرسی
که حالت بهتر است؟!
باز میخندم که خیلی،
گرچه میدانی که نیست
شعر می خوانم برایت،
واژه ها گل می کنند
یاس و مریم میگذارم،
توی گلدانی که نیست
چشم میدوزم به چشمت،
می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری،
بین دستانی که نیست..؟
وقت رفتن می شود،
با بغض می گویم نرو...
پشت پایت اشک می ریزم،
توی ایوانی که نیست
می روی و
خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم،
با یاد مهمانی که نیست...!
بعد تو این کار هر روز من است
باور این که نباشی،
کار آسانی که نیست...!
شاعر: نمیدونم! P:
شاید این مشکل منه...
که کوچکترین چیزا رو تعمیمش میدم به کل زندگیم...
مثلن اگه یه نفر بهم یه دروغ کوچولو بگه، فک میکنم همیشه میتونه بهم دروغای بزرگ بگه...
اگه یه نفر بهم بگه که تو حق نداری به فلان وسیله ی من دست بزنی، و فقط میتونی نگاش کنی،
من فک میکنم هیچ وقت هیچ کدوم از وسایل این فرد نمیتونه مال من باشه
اگه یه نفر بهم بگه که الان خستم ساکت باش، من فک میکنم که این فرد صدای منو دوست نداره و من نباید پیشش حرف بزنم
اگه یک نفر بهم بگه لباسات مناسب نیست، من فکر میکنم که سلیقه ی منو قبول نداره...
و مثال های بسیار از این قبیل...
شاید مشکل از منه...!
کــــــــش دار میکنم همه چیو!
+ بعد میگن دخترا لوس نیستن :)))))
من رازی دارم ، یک راز شیرین
یک راز کوچک، یک راز غمگین
من رازی دارم، سپید و زیبا
گل شد شکوفه ،در باغ رویا
من رازی دارم،آنسوی دیوار
ترسم نبینم او را دگر بار
ای کوه سپید ، ای رود پر آب
بیداره رازم ، یا رفته بر خواب
شاید که رازم میخوابه حالا
ای ماه روشن بگو تو لالا
لالا لالالا لالالالایی ، لالا لالالا لالالالایی
لالا لالالا لالالالایی ، لالا لالالا لالالالایی
+دیشب، فوق العاده بود... :)
تو ماه ی و من... ماهی این برکه ی کاشی...
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی...
آه از نفس پاک تو و صبح نشابور..
از چشم تو و... چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی..
پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی...
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
اندوه بزرگیست چه باشی چه نباشی...
ای باد سبکسار.. ای باد سبکسار...
مرا بگذر و بگذار...
هش دار که آرامش ما را... نخراشی...
+دلم واسه کوچه باغ هاش تنگ شده... :)
++وسط اون عکس فقط یه دختر خوشحال کم داره که بدوه این طرف و اون طرف...
بعضی وقتا، یهویی معجزه میشه...
یهویی...!
+خدایا ممنونم... :)
تا حالا شده زمین بخوری؟
دستت زخمی بشه و پوستش نازک بشه..
بعد با کوچکترین ضربه ای... با کوچک ترین فشاری... دردش بیاد؟
حتی باد بهش بخوره دردش بیاد...؟
اون وقته که هوای دستتو بیشتر از قبل داری...
مواظبشی! ازش مراقبت میکنی که دوباره خوب شه.. که دوباره مث قبل قوی و محکم بشه... نه؟
پوست دلم نازک شده...
+من حس میکنم مشابه این پست رو جایی خوندم... ولی یادم نمیاد کجا...
++یا اگر شادی زیبای تو را، به غم غربت چشمان خودم میبندم...
