من...
یکى از اعضاى آدم هاى متفاوت از آدم هاى متفاوت... فقط همین...
من...
یکى از اعضاى آدم هاى متفاوت از آدم هاى متفاوت... فقط همین...
خانه
درباره من
سرآغاز
:-عصا
يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۵ ب.ظ
ولى با وجود همه ى این حرفا،
دیگه هیچى شبیه جوونیامون نشد...
۴
۰
يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۵ ب.ظ
ژنیک :) :)
نظرات
(۸)
۰۳ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۷
ⓂⒶⒽⓈⓐ ...
الان دقیقا تایید کنم :/ رد کنم :/
موندم چی بگم :/
پاسخ:
:))))
هیچى لازم نیست عزیز جان پیر شدم و جاى انکار نیست :))
۰۳ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۸
کتایون دولتشاهی
سلام اگه میشه به وبلاگم بیاید و رو گزینه دنبال کردن کلیک کن و منو دنبال کنید منتظر حضور شما هستم
پاسخ:
امر دیگه اى باشه؟
۰۳ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۵۵
بهار پاتریکیان D:
اره .. دیگه برنمیگردن اون روزا ..
پاسخ:
یه جور عجیبیه کلن... :)
۰۳ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۲۱
بنیامین دلشاد
الان یه پیر مهربونی در عوض :))
ازین مامان مهربونا
پاسخ:
:)))
ازین مامان بزرگ مهربونا که شکلات میدن به نوه هاشون! :))
همممم مهربون منو یاد یه چیزى انداخت :)))
ولى حتى مهربونیمونم دیگه مث قدیما نشد...
۰۴ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۰۷
علی
اولش بجای عصا خوندم عطا!!!
پاسخ:
:)))
برو دکتر
۰۴ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۵۱
منا مهدیزاده
به نظرم به جای جوونی بگی کودکی مناسب تره :)) ۲۱ سالته بچه :))) جوونیت الانه! :)) اون موقع کودک بودی =)))
پاسخ:
:))))))
ینى تو معتقدى که من هنوز پیر نشدم؟ :))) حتى با وجود موهاى جدیدم؟ :)))
۰۴ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۰۳
Lady cyan ※※
هیییییی...
دیدن اولین تار موی سفید....
پاسخ:
شت...
۰۴ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۵۰
Zzz
مادربزرگ ژنیک 😍😍😘😘😘 خوب موندیا ولی 😉😉
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در
بیان
ثبت نام
کرده اید می توانید ابتدا
وارد شوید
.
نام *
پست الکترونيک
سایت یا وبلاگ
پیام *
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
کد امنیتی *
ارقام فارسی و انگلیسی پذیرفته میشوند
نظر بصورت خصوصی ارسال شود
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک میباشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
پست الکترونیک برای عموم قابل مشاهده باشد
اخطار!
خلاصه آمار
بایگانی
خرداد ۱۳۹۹
(۱)
مهر ۱۳۹۷
(۱)
اسفند ۱۳۹۶
(۱)
بهمن ۱۳۹۶
(۴)
دی ۱۳۹۶
(۲)
مرداد ۱۳۹۶
(۲)
تیر ۱۳۹۶
(۴)
خرداد ۱۳۹۶
(۳)
ارديبهشت ۱۳۹۶
(۷)
فروردين ۱۳۹۶
(۱۱)
اسفند ۱۳۹۵
(۱۲)
بهمن ۱۳۹۵
(۵)
دی ۱۳۹۵
(۲)
آذر ۱۳۹۵
(۲)
آبان ۱۳۹۵
(۱)
مهر ۱۳۹۵
(۱)
شهریور ۱۳۹۵
(۲)
مرداد ۱۳۹۵
(۶)
تیر ۱۳۹۵
(۴)
خرداد ۱۳۹۵
(۴)
ارديبهشت ۱۳۹۵
(۳)
فروردين ۱۳۹۵
(۴)
اسفند ۱۳۹۴
(۲)
بهمن ۱۳۹۴
(۴)
آذر ۱۳۹۴
(۲)
آبان ۱۳۹۴
(۶)
مهر ۱۳۹۴
(۳)
شهریور ۱۳۹۴
(۱)
مرداد ۱۳۹۴
(۵)
تیر ۱۳۹۴
(۳)
خرداد ۱۳۹۴
(۲)
فروردين ۱۳۹۴
(۳)
اسفند ۱۳۹۳
(۴)
بهمن ۱۳۹۳
(۱)
دی ۱۳۹۳
(۳)
آذر ۱۳۹۳
(۲)
آبان ۱۳۹۳
(۳)
مهر ۱۳۹۳
(۲)
شهریور ۱۳۹۳
(۶)
تیر ۱۳۹۳
(۳)
آخرین مطالب
در روزهای قرنطینهی ما چه میگذرد؟
دوست داشتنی من...
۹۶/۱۲/۱۹
هوا، هوای بهاره...
۹۶/۱۱/۲۹
مرور خاطرات مث کلاس درسه
۹۶/۱۱/۲۳
بهترین دوست و بهترین همدم
۹۶/۱۱/۲۲
ایزوله
۹۶/۱۱/۰۲
چشمهایش
۹۶/۱۰/۱۹
گوگولی :))
۹۶/۱۰/۱۵
این آخر کاره، رسم روزگاره...
۹۶/۰۵/۰۷
بوووم!